جادو = حقیقت
تنها راه شناخت خدا جادو است .
هیروگلیف یا خط تصویری ، در اصل یعنی سپنتا منبت یا کنده کاری مقدس و ریشه در زبان یونانی دارد. علت این نام گذاری، آن بود که این روش نگارش بیشتر ویژهکاهِنان و رهبران مذهبی بوده است؛ چراکه آموختن آن دشوار و نوشتن آن نیازمند امکاناتی بود که معمولا مردم عادی از آن بی بهره بودند. روش نگارش هیروگلیف در مصر، شامل 700 تا 800 الفبای تصویری بود و هر چه که علاقه به نوشتن متن های مذهبی اضافه می شد، بر تعداد آنها نیز افزوده می شد. مصریان، هیروگلیف را از راست به چپ و از بالا به پایین می نوشتند و همچون سایر خط های باستانی، در متن های ایشان نیز خبری از نقطه ، فاصلهو آیین نگارش نبود.
شاید این پرسش پیش آید که مثلا چرا باید یک بیضی، آوانشان صدای /ر/ و یا یک خط افقی زیگزاگ، آوانشان صدای /ن/ باشد و...؟ پاسخ این است که هر یک از این آوانشانها، پیشتر نمایشگر جانور یا چیزی بوده اند که به تصویر می کشند، اما به تدریج تغییر کارکرد یافته اند. برای نمونه،
نکته مهم: چنانکه می بینید، سه خط عمودی کنار هم، نشانه جمع و یک خط عمودی، ”نشانه ی دیس واژه“ است. به اینچنین نشانه هایی در زبان هیروگلیف که نه چمنگارند و نه آوانشان، و تعیین کننده دسته ای است که واژه بدان تعلق دارد، ”determinative“ گفته می شود. بد نیست بدانید که گاهی برخی آوانشان ها، نقش آوایی خود را از دست داده و نقش determinative به خود می گیرند. سلام کتاب نارنیا جلد اول رو برای کامپیوتر و موبایل واسه دانلود گذاشتم . برای دانلود کتاب به ادامه مطلب مراجعه کنید . مانتیکور مانتیکور یا مردخوار جانوری است که سر و صورت یک انسان ( اغلب مرد ) و چشمان خاکستری دارد و بدن قهوهای رنگ به شکل شیر و دم آن مانند عقرب( و گاهی اوقات اژدها ) میباشد. اندازه این جانور از شیر بزرگ تر و از اسب کوچکتر است برای مشاهده به ادامه مطلب بروید . سلام . بعضی ها سوروس اسنیپ رو محبوب ترین شخصیت رمان هری پاتر میدانند . البته خودمم جزء همون بعضیا هستم . یادگاران مرگ یا Deathly Hallows سه شی جادویی در مجموعهی هری پاتر نوشتهی جی. کی. رولینگ هستند. در هری پاتر و یادگاران مرگ، به این سه شی جادویی پرداخته میشود. شکل، عملکرد و هدف هر کدام از این سه شی با پیشرفت داستان مشخصتر میشود. هری، رون و هرمیون در طی تحقیقات خود در مورد هورکراکسهای لرد ولدمورت به سراغ زنوفیلیوس لاوگود میروند و او در مورد یادگاران مرگ برایشان توضیح میدهد. افراد بسیار کمی به افسانهی یادگاران مرگ اعتقاد دارند و بعضیها چون ویکتور کرام به اشتباه فکر میکنند که نشان یادگاران مرگ، نشان گلرت گریندلوالد است. طبق یکی از افسانهها، برادران پرول با مرگ روبرو میشوند. مرگ به آنها اختیار انتخاب یک شی دلخواه را میدهد. اولین برادر یک چوبدستی درخواست میکند که هرگز در هیچ نبردی شکست نخورد؛ برادر دوم درخواست وسیلهای برای بازگرداندن مردگان را میکند؛ برادر سوم شنلی درخواست میکند که فرد با پوشیدن آن از دست خود مرگ پنهان شود. بنا به گفتههای خود رولینگ، او ایدهی چنین داستانی را از یکی از داستانهای جفری چاوسر گرفته است. چوبدستی ارشد یا The Elder Wand که در طول تاریخ با نامهایی چون چوب مرگ و چوبدستی سرنوشت از آن نام برده شده است، یکی از سه یادگاران مرگ است. این چوبدستی از چوب گیاه اقطی و تار موی یک تسترال ساخته شده است. ظاهرا این چوبدستی قدرتمندترین چوبدستی جادویی است و وقتی در دستان صاحب خود باشد، هیچوقت در یک دوئل جادویی شکست نخواهد خورد؛ گرچه بعدا خلاف این امر ثابت میشود. از آنجایی که این چوبدستی مثل سایر چوبدستیهای جادویی سطحی از هوشیاری دارد، اجازهی صدمه زدن به صاحب اصلی خود را نمیدهد. آقای اولیواندر چوبدستی ساز، مالکیت چوبدستی ارشد تنها زمانی از فردی به فرد دیگر منتقل میشود که در یک نبرد صاحب قبلی کاملا خلع سلاح شده، گیج شده و یا کشته شود (حتی اگر این کشته شدن به روشهای جادویی انجام نگیرد). جی. کی. رولینگ بیان کرده است که این چوبدستی در انتخاب صاحب خود سختگیری زیادی نشان میدهد و در این انتخاب، بیشتر به قدرت فرد توجه میکند. اگر یکی از صاحبان چوبدستی بدون شکست خوردن از فرد دیگری به مرگ طبیعی بمیرد، قدرت چوبدستی هم از بین خواهد رفت. اولین برادر پرول بعد از به دست آوردن این چوبدستی و ادعای اینکه هرگز شکست نخواهد خورد، در خواب و به دست یکی از رقیبان خود که آرزوی داشتن چوبدستی را داشته، به قتل میرسد. از آن زمان به بعد جادوگران تشنهی قدرت برای به دست آوردن این چوبدستی با یکدیگر به نبرد پرداختهاند. این چوبدستی آخر سر به دست یک چوبدستی ساز بلغارستانی به نام گریگوروویچ میرسد. گریگوروویچ با خیال اینکه ادعای داشتن چوبدستی ارشد فروش چوبدستیهایش را بالا میبرد، در اختیار داشتن آن را اعلام کرده و در رقابت با آقای اولیواندر، سعی در کشف راز این چوبدستی میکند. اماگلرت گریندلوالد این چوبدستی را از گریگوروویچ میدزدد. گریندلوالد در دوئل جادویی با آلبوس دامبلدور شکست خورده و چوبدستی ارشد به دست دامبلدور میرسد. وقتی دامبلدور ترتیب مرگ خودش را به دست سوروس اسنیپ میدهد، قصد داشته که قدرت چوبدستی ارشد را از این طریق به پایان ببرد. از آنجایی که مرگ او نتیجهی باخت در یک نبرد نبوده، قدرت چوبدستی ارشد برای همیشه از بین میرفته است. با این حال دراکو مالفوی زودتر از راه رسیده و دامبلدور را خلع سلاح میکند و از آنجایی که دراکو مالفوی صاحب جدید چوبدستی ارشد میشود، نقشهی دامبلدور شکست میخورد. بعد از مرگ دامبلدور، چوبدستی ارشد را در گور او قرار میدهند. در هری پاتر و یادگاران مرگ، لرد ولدمورت از ماجرای چوبدستی ارشد باخبر شده و به دنبال آن میرود. ولدمورت عاقبت از اینکه چوبدستی آخرین بار به دست آلبوس دامبلدور بوده است خبردار شده و با باز کردن گور او، چوبدستی را مال خود میکند. اما بعدا میفهمد که بدون شکست دادن واقعی صاحب قبلی، قدرت چوبدستی را به دست نخواهد آورد. بنابراین با خیال اینکه شکست دهندهی واقعی دامبلدور اسنیپ بوده است، اسنیپ را به قتل میرساند. کمی بعدتر دراکو مالفوی به دست هری پاتر خلع سلاح شده و قدرت چوبدستی ارشد به او منتقل میشود. در نبرد نهایی هاگوارتز میان مرگخواران و محفل ققنوس، چوبدستی ارشد هری پاتر را بعنوان صاحب اصلی خود شناخته و در برخورد با طلسم خلع سلاح هری، نفرین مرگ لرد ولدمورت را به سوی خود او باز میگرداند و باعث مرگ او میشود. هری پاتر بعد از تعمیر چوبدستی قدیمی خود با استفاده از چوبدستی ارشد، آن را به گور دامبلدور باز میگرداند تا نقشهی دامبلدور در مورد از بین رفتن قدرت چوبدستی را عملی کند. رولینگ بعدها اعلام کرد که عنوان اولیهی هری پاتر و یادگاران مرگ، هری پاتر و چوبدستی ارشد بوده است. سنگ رستاخیز یا Resurrection Stone یکی از سه یادگار مرگ است که به دارندهی خود اجازهی ارتباط با مردگان را میدهد. بنا بر یکی از افسانههای جادویی که منشا یادگاران مرگ را مشخص میکند، استفاده از سنگ رستاخیز باعث خودکشی دومین برادر از میان برادران پرول میشود؛ چون او با استفاده از این سنگ نامزد درگذشتهاش را به زندگی باز میگرداند، اما از آنجایی که این زندگی واقعی نبوده، باعث ناامیدی بیشتر او شده و منجر به خودکشی او میگردد. وقتی این سنگ به دست خاندان گانت میرسد، آن را با کندن نشان یادگاران مرگ بر روی یک حلقهی طلایی سوار کردهاند. گلرت گریندلوالد و آلبوس دامبلدور هر کدام به دلایلی، خواستار داشتن این سنگ هستند. در حالیکه دامبلدور میخواهد با استفاده از این سنگ با خانوادهی در گذشتهاش ارتباط برقرار کند، گریندلوالد قصد دارد تا با استفاده از سنگ رستاخیز ارتشی از دوزخیها بسازد. لرد ولدمورت بدون خبر داشتن از قدرت جادویی این سنگ، تنها برای ارزش تاریخی آن و تعلق آن به سالازار اسلیترین، آن را تبدیل به یکی از هورکراکسهایش میکند. دامبلدور این حلقه را در کلبهی خاندان گانت پیدا کرده و میفهمد که این سنگ حالا همزمان یک هورکراکس و یکی از یادگاران مرگ است. دامبلدور که خطرناک بودن یک هورکراکس را فراموش کرده، برای برقراری ارتباط با خانوادهاش آن را به دست میکند. ولی نفرین هورکراکس دست او را نابود کرده و کم کم در تمامی بدنش پخش میشود. با اینکه بخشی از این گسترش نفرین توسط سوروس اسنیپمتوقف میشود، اما آلبوس دامبلدور دیگر بیشتر از یک سال وقت برای زنده ماندن ندارد. بعدها دامبلدور سنگ رستاخیز را از طریق پنهان کردن آن درون یک اسنیچ طلایی، برای هری پاتر به ارث میگذارد. این اسنیچ در برخورد با لبهای هری پاتر که اولین بار در مسابقهی کوئیدیچ سال اولهاگوارتز آن را لمس کرده بودند، عبارت «من در آخر باز میشوم» را نمایان میکند. هری قادر به باز کردن این اسنیچ نیست؛ ولی زمانی که به مرگ نزدیک میشود، میفهمد که منظور از «آخر» مرگ خودش است. او با استفاده از این سنگ والدینش، ریموس لوپین و سیریوس بلک را به زندگی فرا میخواند تا قبل از مرگ او را دلداری دهند. کمی بعد حلقه از دستان هری پاتر رها شده و روی کف جنگل ممنوعه گم میشود. پرترهی آلبوس دامبلدور بعدها از هری میخواهد که هرگز به دنبال حلقه نگشته و چیزی در مورد آن به کسی نگوید. رولینگ در یکی از مصاحبههای خودش اعلام کرده که احتمالا این حلقه بر اثر ضربهی سم یک سنتور در زمین فرو رفته و برای همیشه در همان جا میماند. شنل نامریی یکی از سه یادگاران مرگ است که فردی که آن را بپوشد، از چشمان مرگ مخفی میشود. یک شنل نامریی واقعی در مقابل گذر زمان و نفوذ طلسمها مقاوم است. در هری پاتر و یادگاران مرگ، میفهمیم که شنل نامریی هری پاتر یکی از یادگاران مرگ است که قبلا به سومین برادر از میان برادران پرول تعلق داشته است. بعد از مرگ او، این شنل نسل به نسل گشته تا به آخرین نوادهی او جیمز پاتر میرسد. در شب قتل جیمز پاتر و لیلی اوانز، این شنل نزد آلبوس دامبلدور بوده است. دامبلدور سالها بعد، این شنل را بعنوان هدیهی اولین کریسمس هری پاتر در هاگوارتز به او میدهد. هری با استفاده از این شنل، در اطراف مدرسه چرخیده و در ماجراهای بسیاری شرکت میکند. این شنل آنقدر بزرگ هست که هری و رون و هرمیون همزمان با هم زیر آن جا شوند، اما با گذشت زمان و رشد آنها، این کار سختتر و سختتر میشود. در پایان کتاب هفتم، دامبلدور برای هری پاتر توضیح میدهد که جادوی واقعی این شنل علاوه بر مخفی کردن صاحب آن، حمایت از نزدیکان او هم هست. با اینکه این شنل صاحب خود را در مقابل برخی موجودات و انسانها نامریی میکند، اما این شنل بر روی برخی موجودات اثر ندارد. مثلا مارها قدرت بینایی ندارند، اما حرکت و گرما را حس میکنند و بنابراین حضور افراد مخفی شده زیر شنل نامریی را درک میکنند. خانم نوریس گربهی آرگوس فیلچ نیز قادر به دیدن زیر شنل نامریی است. چشم جادویی مدآی مودی نیز زیر شنل نامریی را میبیند. در هری پاتر و زندانی آزکابان، دامبلدور میگوید که شنل نامریی برای دیوانهسازها هم اثری ندارد، چون آنها بجای دیدن، احساسات انسانی را دنبال میکنند. در پایان کتاب هفتم، هری از میان یادگاران مرگ تنها شنل نامریی را نگه داشته و تصمیم میگیرد آن را برای فرزندان خود باقی بگذارد. سانتور چیست ؟ چرا از روی ستارگان پیش گویی میکنند ؟ سانتور ها جانوراني دو رگه اسطوره اي هستند كه پا و بدن اسب ولي نيم تنه مانند آدم و دست و سر شبيه به انسان دارند.بر طبق افسانه ها سانتورها به كوههاي يونان تعلق دارند يعني مكاني كه در آن سانتورها با مردم محلي تا اندازه اي ارتباط داشتند.آنها بزرگ ترین پیشگویان در سراسر جهان بودند آنها ازهمه ی اتفاق های که قرار بود اتفاق بیافتد را از روی ستارگان پیشگویی می کردند . آنها خود را از آدمها بالا تر می دانند و به همین دلیل آدم هارا کوته فکر می دانند و هیچوقت پیشگویی های خود را با آدم ها در میان نمی گذارند . اخرین پیشگویی که توسط یه سانتور به آدمها اطلاع داده شد از سانتوری به نام فایرنز بود که به دلیل کمک به آدمها از گله ترد شده بود به آدمها پناه برده بود و پیشگویی ارزشمند خود را درباره ی هری پاتر با دنییای جادوگری در میان گذاشت و باعث جنجال بزرگی شد. برخي از سانتور ها علاقه زيادي به شراب داشتند به همين دليل موجوداتي خشن و نا آرام بودند و به سرعت عصباني مي شدند.سانتور ها جنگهاي زيادي با انسانها كرده اند.مشهورترين جنگ آنها با انسانها پس از يك مراسم عروسي اتفاق افتاد كه در طي آن ،آنها مانند هميشه در خوردن شراب زياده روي كرده بودند.سانتور ها تلاش كردند عروس را با خود ببرند كه اين امر موجب جنگ بزرگي شد(سانتور ها در آن جنگ شكست خوردند) صحنه هاي مربوط به آن جنگ يكي از زينتهاي مورد علاقه كوزه گران يوناني بود. ولي برخي از سانتور ها موجوداتي شريف و بزرگوار بودند.خداياني همچون آپولو و آرتميس،هنر هايي از قبيل پزشكي و شكار را به سانتوري به نام "چيران" آموختند.او نيز مدرسه اي را بنا نهاد كه در آن به برخي از قهرمانان بزرگ دنيا خود همچون "آشيليوس" و "اوديسه" تعليم داد. ناپيدا در ميان ستارگان چيران ناميرا بود ولي زخم تيري سمي موجب درد و عذاب بي وقفه و دائمي او شد؛به همين دليل،مرگ را انتخاب كرد.ولي زئوس به نشان قدرداني از خير خواهي كيران،او را به شكل صورت فلكي كماندار،در ميان ستاره هاي آسمان قرار داد.صورت فلكي ديگري به نام قنطروس يكي از هويدا ترين صورت فلكي نيمكرۀ جنوبي است.دو ستارۀ قنطروس يعني آلفاسانتوري و بتاسانتوري از جمله دو ستاره بسيار درخشان آسمان به شمار مي آيند.ممكن است اين ارتباطات آسماني اين موضوع را توضيح دهند كه چرا سانتورهايي كه در جنگل ممنوعه زندگي مي كنند براي پيشگويي آينده به آسمان مي نگرند. سلام . همه مون کم و بیش میدونیم زئوس کیه و چکارا کرده و .... . ولی تو ادامه مطلب بیشتر درموردش میدونید . در زمان های گذشته مردم باستان ( به خصوص مردم ساکن غرب زمین ) اعتقاد داشتند که زمین و هر آنچه که روی آن وجود دارد بیهوده بوجود نیامده و کسی آنرا پدید آورده و صاحب قدرت آن چیز میباشد . البته فقط یک خدا یا الهه نبود ، بلکه هر یک به تنهایی خدا یا الهه داشتند . برای مثال زیبایی ، جنگ ، خیر، شر و .... . الهه نماد قدرت و نماینده آن چیز در دربار خدایان میباشد که خدای خدایان نیز زئوس نام دارد . تصویر زئوس : در اینجا اسامی برخی از الهه های یونان باستان و توضیحی مختصر درمورد انها رو قرار دادم . برای دیدن اسامی الهه ها رویادامه مطلب کلیک کنید . تکشاخ (به لاتین: Unicornis) نام موجودی اساطیری و افسانه در فرهنگ اروپای کهن و قرون وسطی است. با اینحال اسب تک شاخ در اساطیر دیگر فرهنگها نیز دیده شده است.[۱][۲] تکشاخ موجودی افسانهای به شکل اسب با یک شاخ روی سر است. بر پایه افسانهها، تک شاخها را نمیتوان به آسانی شکار کرد زیرا بسیار چابک هستند ... آنها زنان و دختران را به مردان ترجیح میدهند ... البته بعضی گویند که آنها فقط توسط زنان رام میشوند. ∗ کشتن تک شاخ گناه محسوب میشود و نفرین ابدی به همراه دارد . اگرچه خون آن شفا بخش است و طول عمر را افزایش میدهد و نفرین گریبان قاتل آن را میگیرد . اسب تک شاخ اسبی سفیدو زیبا با یالهای بلند است که در افسانههای اکثر نقاط اروپا از آن یاد شده است. این موجود تخیلی بدنی به شکل اسب و شاخی در بالای سر خود دارد که قالبا به شکل مارپیچ است.∗ تک شاخها در ابتدای کره بودنشان طلایی رنگند و پس از آن در سیر بلوغ به رنگ نقرهای در میآیند و بعد از بلوغ کامل سفید رنگ میشوند ... آنها عموماً از اسبهای عادی لاغر تر ولی بلند ترند.∗ این موجود چگونه به وجود آمد ؟ ریشه اصلی تولد این موجود افسانه مشخص نیست. بعضی میگویند که این افسانه از یونان نشات میگیرد اما به خاطر گستردگی داستان هایی با شخصیت تک شاخ در کل اروپا و به خصوص شمال اروپا نمیتوان آن را کاملاً جز اساطیر یونان نام برد.∗ این احتمال نیز میرود که افسانه تکشاخ از ناروال، گونهای نهنگ ساکن آبهای قطب شمال، سرچشمه گرفته باشد.[۳] با تشکر دارک لرد سلام امروز میخوام در مورد گرگ نما ها صحبت کنم . برای دیدن مطلب ، به ادامه مطلب بروید . سلام
ساحر و ساحره های عزیز خسته نباشید .
یه مدت طولانی نبودیم .
درسته حق با شماس . ما مقصریم .
بله.....!!!!! دارم ازتون دعوت میکنم هر کس به دنیای جادو و جادوگری علاقه منده عضو بشه و کامنت بزاره .
لازم نیس حتما درباره هری پاتر بدونید اااااااا . بله لازم نیس فقز اون باشه .
میتونید کلا درباره جادو باشه . از کتابای کهن تا تخیل خودتون .
میتونید کتاب واسه دانلود بزارید و........ .
خلاصه کمکمون کنید تا وبمون بهتر بشه .
خیلی خیلی ممنون که میخونید و کماکان باهامونیییید .
// دارک لرد//
Image by Cool Text: Logo and Button Generator - Create Your Own Logo
پیشینه کهنترین اثر یافته شده با خط هیروگلیف، به 3200 تا 3300 سال پیش از میلاد می- رسد و برابر سندهای موجود، مصریان باستان تا 3500 سال پس از آن نیز از این روش نگارش استفاده می کردند. تصویر زیر، از فرهنگ اینکارتا (انتشارات میکروسافت) گرفته شده و متعلق به آرامگاه شهبانو آمونهِرخِپسِف است.
الفبای تصویری مصریان را می توان به دو گروه عمده نقسیم نمود.
در اصل، نماد دهان (r'i) بوده و
نیز دیس واژه آب (nu) بوده است. این دو نشان و بسیاری دیگر از دیس-واژگان به تدریج تبدیل به آوانشانِ حرف نخست خود شده اند.
شاید دشوارترین بخش خواندن متن های هیروگلیف، تفسیر نشانه ها، چمنگارها، و آوانشان هایی است که پشت سرهم و بدون فاصله آمده اند. در تصویر بالا دیدید که دوپای در حال حرکت، معنای راه رفتن را می دهد. اکنون ببینید که ترکیب این چمنگار با دیس واژه های دیگر، چگونه معنای ”راهنمایی کردن“ و ”نزدیک شدن“ می دهد:
در قرن هفتم پیش از میلاد، مصریان خط تازه ای اختراع کردند که از روش نگارش کاهنی (hieratic) نیز آسانتر بود. این روش نگارش، ”خط همگانی“ (demotic script) نام داشت. از آن تاریخ به بعد، مصریان از خط هیروگلیف سنتی، برای منبت کاری روی ساختمان، جواهر، و اسباب خانه استفاده می کردند؛ خط کاهنی را برای متن های مذهبی و خط همگانی را برای متن های تجاری و ادبی بکار می بردند.
در پایان، این را هم بگویم که خط هیروگلیف، به شکل های دیگر، در میان مردمان باستانی دیگری، چون سرخپوستان اولمِک ، مایاها، برخی از مردم چین باستان، و برخی مردمان ساکن میان رودگان «بین النهرین)، نیز استفاده می شده است.
Image by Cool Text: Logo and Button Generator - Create Your Own Logo
Image by Cool Text: Logo and Button Generator - Create Your Own Logo
::ادامه مطلب::
Image by Cool Text: Logo and Button Generator - Create Your Own Logo
::ادامه مطلب::
Image by Cool Text: Logo and Button Generator - Create Your Own Logo
یادگاران مرگ
چوبدستی ارشد
سنگ رستاخیز
شنل نامریی
Image by Cool Text: Logo and Button Generator - Create Your Own Logo
Image by Cool Text: Logo and Button Generator - Create Your Own Logo
Image by Cool Text: Logo and Button Generator - Create Your Own Logo
::ادامه مطلب::
Image by Cool Text: Logo and Button Generator - Create Your Own Logo
::ادامه مطلب::
Image by Cool Text: Logo and Button Generator - Create Your Own Logo
Image by Cool Text: Logo and Button Generator - Create Your Own Logo
::ادامه مطلب::
قالب وبلاگ : فقط بهاربيست |